اشعاری در مورد جدایی از یار و عشق
در این مطلب از سایت قدرتی دژ داران می خواهیم در مورد اشعاری در مورد جدایی و فراق صحبت کنیم.
خانهیی، منُ تو را در برگیرد
وَ در کهکشانی جای نگیریم،
جدایی این است
از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و دل محنت زده جامی
*
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
سعدی
قلبِ من اتاقی با دیوارهای عایقِ صدا باشد
وَ تو آن را به چشم ندیده باشی،
جدایی این است
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی
شعر از حافظ
هر نفس از جداییات میرسدم عقوبتی
ای شب انتظار تو روز جزای عاشقان
فروغی بسطامی
جستُ جو کردنِ تو در تنت،
جستُ جو کردنِ صدای تو در سخنت،
جستُ جو کردنِ نبض تو در دستانت،
جدایی این است!
دوای درد جدایی کجا به صبر توان کرد
بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی
خواجوی کرمانی
من با تو باشمُ تو با من
امّا با هم نباشیم،
جدایی این است
روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
هاتف اصفهانی
جدایی
بریدن درخت از ریشه است
و اره کردن زندگی
که مرگ را رقم می زند
اما من زنده ام
و این یعنی من آنجایم
کنار تو
کنار تو و درخت توت و اسب.
ای بی خبر از محنت روز افزونم
دانم که ندانی از جدایی چونم
باز آی که سرگشته تر ازفرهادم
دریاب که دیوانه تراز مجنونم
رهی معیری
نخستین نگاه؛
لحظه ای است که در میان خواب و بیداری زندگی
جدایی می اندازد
با اهل زمانه آشنایی مشکل
با چرخ کهن ستیزه رایی مشکل
از جان و جهان قطع نمودن آسان
در هم زدن دل به جدایی مشکل
ابوسعید ابوالخیر
شب روی شانه من خواب می بیند
و شب پره ها از من و شب
با تردید می گذرند
و او که بهترین آرزوها را برایم داشت
هفده بار بیشتر از من
خداحافظی را آزموده است
و این فاصله ای نیست
که با دعا و دویدن پر شود
«تسبیح مادربزرگ گم شده…»
و من عجیب خوابم می آید.